آزتکها در آغاز مردمانی کوچنشین بودند که از شمال مکزیک مهاجرت کردند. طبق اسطورهٔ بنیادین، خدای آنان «ویتسیلوپوچتلی» (خدای جنگ) آنها را هدایت کرد تا سرزمینی را بیابند که در آن عقابی بر روی کاکتوسی با مار در دهان نشسته باشد — نشانهای آسمانی برای ساخت شهر. آن مکان به تنوچتیتلان بدل شد، قلب امپراتوری آنان.
در رأس قدرت، امپراتور (Huey Tlatoani) قرار داشت. ساختار اجتماعی کاملاً طبقاتی بود: شامل نجیبزادگان، کاهنان، جنگجویان، بازرگانان، کشاورزان و بردگان. آموزش از طریق مدارس مخصوص مانند کالمکاک (برای اشراف) و تلپوچکالی (برای طبقهٔ عام) ارائه میشد.
دین آزتکی چندخدایی بود؛ شامل خدایانی چون ویتسیلوپوچتلی (جنگ)، تلالوک (باران) و کتزالکواتل (خرد). باور داشتند که خورشید برای طلوع کردن نیازمند خون انسانی است؛ بنابراین، قربانیهای آیینی در معابدی چون هرم بزرگ تنوچتیتلان انجام میشد. دین و جنگ درهمتنیده بودند — اسیران جنگی اغلب برای قربانی انتخاب میشدند.
در سال ۱۵۱۹، «هرنان کورتس» — فاتح اسپانیایی — با نیروئی اندک وارد منطقه شد. ابتدا او را موجودی الهی دانستند. او با بهرهگیری از اختلافات داخلی، اتحاد با قبایل رقیب، و ورود بیماریهایی مانند آبله، زمینهٔ سقوط آزتکها را فراهم کرد. در سال ۱۵۲۱، تسخیر تنوچتیتلان پایان امپراتوری آزتک را رقم زد.