~1 min read • Updated Dec 14, 2025
چه میگذرد در دلم
که عطر آهن تفته از کلماتم ریخته است
چه میگذرد در خیالم
که قلقل نور از رگهایم به گوش میرسد
چه میگذرد در سرم
که جرجر توفان بند شده در گلویم میلرزد
سراسر نامها را گشتهام
و نام تو را پنهان کردهام
میدانم شبی تاریک در پی است
و من به چراغ نامت محتاجم
توفانهایی سر چهارراهها ایستادهاند و
انتظار مرا میکشند
و من به زورق نامت محتاجم
آفتاب را به سمت خانهی تو گیج کردهام
گل آفتابگردان وانگوگ
حضور تو چون شمعی ته دره کافی است
که مثل پلنگی به دامن زندگی درافتم
قرص ماه حل شده در آسمان
چه میگذرد در کتابم
که درختان بریده برمیخیزند
کاغذ میشوند
تا از تو سخن بگویم
چه میگذرد در سرم
که بر نک پا قدم برمیدارند ببر و خدا
در خیالم
Written & researched by Dr. Shahin Siami