چه می‌گذرد در دلم

شمس لنگرودی

شمس لنگرودی

~1 دقیقه مطالعه • بروزرسانی ۲۳ آذر ۱۴۰۴

چه می‌گذرد در دلم

که عطر آهن تفته از کلماتم ریخته است
چه می‌گذرد در خیالم
که قل‌قل نور از رگ‌هایم به گوش می‌رسد
چه می‌گذرد در سرم
که جرجر توفان بند شده در گلویم می‌لرزد
سراسر نام‌ها را گشته‌ام
و نام تو را پنهان کرده‌ام
می‌دانم شبی تاریک در پی است
و من به چراغ نامت محتاجم
توفان‌هایی سر چهارراه‌ها ایستاده‌اند و
انتظار مرا می‌کشند
و من به زورق نامت محتاجم
آفتاب را به سمت خانه‌ی تو گیج کرده‌ام
گل آفتابگردان وان‌گوگ
حضور تو چون شمعی ته دره کافی است
که مثل پلنگی به دامن زندگی درافتم
قرص ماه حل شده در آسمان
چه می‌گذرد در کتابم
که درختان بریده برمی‌خیزند
کاغذ می‌شوند
تا از تو سخن بگویم
چه می‌گذرد در سرم
که بر نک پا قدم برمی‌دارند ببر و خدا
در خیالم

نوشته و پژوهش شده توسط دکتر شاهین صیامی