سوفسطائیان (Sophists) آموزگاران دورهگردی در یونان باستان بودند که در ازای دریافت حقالزحمه، به آموزش فن خطابه، جدل، و موفقیت اجتماعی میپرداختند. برخلاف فلاسفهٔ پیشاسقراطی که به طبیعت و هستی میپرداختند، سوفسطائیان تمرکز خود را بر انسان، اخلاق، سیاست و دین گذاشتند.
پروتاگوراس (Protagoras) فیلسوفی شکاک و انسانگرا بود که جملهٔ مشهور او:
«انسان معیار همه چیز است؛ معیار هستی آنچه هست و نیستی آنچه نیست.»
نشاندهندهٔ باور او به نسبیگرایی معرفتی و اخلاقی است. او معتقد بود که حقیقت برای هر فرد همان چیزی است که بر او نمودار میشود.
افلاطون در رسالههایی چون پروتاگوراس، گرگیاس و تهئهتهتوس به نقد شدید سوفسطائیان پرداخت. سقراط در این رسالهها استدلال میکند که اگر هر فرد معیار حقیقت باشد، تمایز میان خردمند و نادان از بین میرود و علم بیمعنا میشود.
با وجود بدنامی تاریخی، سوفسطائیان نقش مهمی در انتقال فلسفه از طبیعتگرایی به انسانگرایی داشتند. آنها زمینهساز بحثهای معرفتشناسی، اخلاق، و سیاست شدند و تأثیرشان در اندیشهٔ غربی تا قرن بیستم ادامه یافت.
سوفسطائیان، و بهویژه پروتاگوراس، با طرح شکاکیت و نسبیگرایی، فلسفهٔ یونانی را از جستوجوی حقیقت مطلق به تأمل در تجربهٔ انسانی سوق دادند. گرچه افلاطون و ارسطو آنها را نقد کردند، اما میراث فکریشان در فلسفهٔ مدرن، علوم انسانی، و نظریههای زبانشناسی همچنان زنده است.