فیلم *بلک ویدو* نخستین اثر فاز چهارم MCU است که با تمرکز بر گذشتهی تاریک ناتاشا رومانوف، به ابعاد روانی و خانوادگی او میپردازد. این فیلم نه صرفاً یک اکشن جاسوسی، بلکه نامهای احساسیست برای خداحافظی با قهرمان خاموشی که در دل مخاطبان جای گرفته بود.
ناتاشا که پس از وقایع *Civil War* تحت تعقیب دولت آمریکا است، به سرنخهایی دربارهی پروژهٔ اتاق قرمز میرسد؛ جایی که دختران جوان را به قاتلانی آموزشدیده تبدیل میکردند.
او با خواهر ناتنیاش یلنا بلووا، پدرخواندهاش آلکسی (Red Guardian)، و مادرخواندهاش ملینا دوباره متحد میشود تا با گذشتهاش مقابله کند. آنها بهسراغ دریکوف — رئیس اتاق قرمز — و دشمن مرموزی به نام Taskmaster میروند.
ناتاشا در نهایت با رستگاری از گذشتهاش آشتی کرده و راه را برای آیندهای آزاد و انسانیتر هموار میسازد.
ناتاشا در این فیلم با گذشتهای که همیشه از آن فرار کرده، روبهرو میشود. او از یک مأمور بیاحساس به انسانی پخته و آزاد تبدیل میشود.
خانواده در این فیلم نه بر اساس پیوند خونی، بلکه با انتخابهای احساسی شکل گرفتهاند. رابطه ناتاشا با یلنا، آلکسی و ملینا بهمراتب واقعیتر از رابطههای ساختاری است.
اتاق قرمز نمادی از بردگی مدرن و کنترل زنان است. فیلم بهصراحت بر قدرت قربانیان برای مقابله با نظامهای سرکوبگر تأکید میکند.
*بلک ویدو* بیش از یک فیلم ابرقهرمانی است؛ این اثر نامهای صادقانه به گذشتهی ناتاشا رومانوف و نقطهٔ آغاز برای آیندهای متفاوت در MCU است. با تمرکز بر رهایی روانی، خانوادهی انتخابی و مبارزه با نظامهای ستمگر، فیلم نشان میدهد که حتی پس از مرگ، قهرمانان واقعی میتوانند در ذهن و دلها زنده بمانند.