~1 دقیقه مطالعه • بروزرسانی ۲۴ آذر ۱۴۰۴
جملات تلخ و گویای کتاب آدمخواران
«آنها نمیخواستند او را بکشند. آنها میخواستند او را تحقیر کنند و آن را به طولانیترین شکل ممکن انجام دهند.»
«این لحظهٔ انتقام بود؛ انتقام تمام سالهایی که طبقات بالا به روستاییان به چشم حیوانات نگاه کرده بودند.»
«جنون جمعی، مرزهای فردی را از بین میبرد. هنگامی که همه شروع به هل دادن میکنند، تو نیز باید هُل بدهی.»
«نفرت زمانی که با مستی مخلوط شود، تبدیل به یک جشن میشود. جشن تباهی.»
«آدمخواری در اینجا نه یک نیاز برای بقا، بلکه یک عمل آیینی بود؛ عملی برای جذب قدرت فردی که از آن متنفر بودند.»
«عدالت... گاهی اوقات به یک طعمه درنده تبدیل میشود.»
«اگر آلن دو مونتری فقیر بود، این اتفاق هرگز نمیافتاد. این لباسها و این ثروت بودند که او را کشتند.»
«جامعهای که خشم فروخورده را نادیده بگیرد، روزی با وحشتناکترین صورت آن مواجه خواهد شد.»
«آنها قانون را نمیخواستند، آنها فقط میخواستند خودشان قانون باشند—برای یک بعد از ظهر.»
«بزرگترین وحشت همیشه در جزئیات است، نه در کل ماجرا.»
«چیزی که تاریخ از آن وحشت دارد، لحظهای است که انسانها تصمیم میگیرند دیگر انسان نباشند.»
نوشته و پژوهش شده توسط دکتر شاهین صیامی