کافه " اونور دنیا"
کافه " اونور دنیا"
سالهای سال از آنجایی که یادش می آمد بر روی همان صندلی ساخته شده از چوب روسی در کناره پنجره نیمه باز که ترمینال دودها و گاهی هم باران بود نشسته بود ، یک عمر با همان طعم قهوه ترک به آن فکر میکرد که اگر در مقدمه تاکسی پنج دقیقه دیرتر حرکت می کرد نه دنیایی وجود داشت ، نه اونوردنیایی که تاریکی و سکوتش جزیی از او باشد ، نه دستانی که داستان را بنویسد و او عاشقش باشد، نه تلخی دوری و نه شرینی آن لحظه که فراموش شده است .