اواسط جنگ
اواسط جنگ دستور دادم به هیچ عنوان سنگرها را خالی نکنند . ما پیروز خواهیم شد .
وقتی آنها چنان بیرحمانه هرچه داشتیم از ما گرفتند همه تسلیم شدند . من دستور داده بودم ، می دانستم پیروز می شویم . ولی آنها تسلیم شدند .
اما من ! من آنقدر ترسو بودم که تسلیم نشوم . آنقدر چرک و احمق بودم که از همه جدا شوم . من هم به آنها پیوستم و از همه جدا شدم .
جای آدم پوچ و ترسویی مثل من بین آنهاست !